جدول جو
جدول جو

معنی کنترات کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کنترات کردن(پَرْ وَ دَ)
قرارداد بستن: ساختمان بیمارستان را کنترات کرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کنترات کردن
تزده کردن قرار داد بستن: ساختمان بیمارستان را کنترات کرد
تصویری از کنترات کردن
تصویر کنترات کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ دَ)
نظارت کردن. تفتیش کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- خود را کنترل کردن، نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
وا رسیدن، فرمان دادن، زیر فرمان گرفتن نظارت کردن تفتیش کردن، یا خود را کنترل کردن، نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
للسّيطرة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
Control, Rein
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
contrôler, rênes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
לשלוט , לרסן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
قابو پانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
নিয়ন্ত্রণ করা , নিয়ন্ত্রণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
ควบคุม , ควบคุม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kudhibiti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kontrol etmek, dizginlemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
コントロールする , 手綱を引く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
控制 , 拉紧
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
mengendalikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
제어하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controlar, reforçar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controleren, in toom houden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controllare, tenere a freno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controlar, refrenar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
контролювати , утримувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
контролировать , вожжи
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kontrolować, trzymać w ryzach
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kontrollieren, Zügel anziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
नियंत्रित करना , लगाम लगाना
دیکشنری فارسی به هندی